دلاوران که صف کارزار می شکنند


به خون گرم من اول خمار می شکنند

هنوز ساقی محجوب ما نمی داند


که دلبران ز لب خود خمار می شکنند

چه حاجت است به می بزم زهدکیشان را؟


به خون یکدگر اینجا خمار می شکنند